۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

بیدار شدن از رویا

امروز، نزدیکیهای صبح، یکی از بهترین و هیجان انگیزترین تجربه های پرواز در سطح ستاره ای رو داشتم. مثل اکثر مواقع، این تجربه هم با بیدار شدن در رویا به دست اومد و این باعث شد که من به این نتیجه برسم که در واقع، تکنیک بیدار شدن از رویا نه تنها نباید به عنوان یک روش فرعی در قیاس با "خروج مستقیم با استفاده از تمرکز یا تجسم" در نظر گرفته بشه، بلکه خودش به تنهایی یک روش بسیار موثر و موفق در دستیابی به تجربه های ستاره ای است.

در واقع به گفته بلسبوب، هر کس بایستی با تمرین و آزمایش، روشی رو که بیشتر و بهتر براش کارساز و موفقیت آمیزه پیدا کنه. و در مورد بنده، احساس می کنم این روش بیدار شدن از خواب بسیار بسیار موفق بوده.

چند نکته در رابطه با اهمیت روش بیدار شدن از رویا وجود داره که به نظرم اهمیت زیادی داره. در روشهای مستقیم که شما قرار هست که در لحظه ی جدایی جسم ستاره ای از جسم فیزیکی، هشیاری خودتون رو بدست بیارید، اگه به هر دلیل، در تمرین موفقیتی بدست نیارید، اون وقت شانس بعدی شما موکول خواهد شد به دفعه بعدی که می خواهید بخوابید یعنی حدودا بیست و چهار ساعت بعد. یعنی در واقع، هر 24 ساعت تنها یک یا فوقش دو سه بار (اگه از خواب بلند شید و دوباره بخوابید) فرصت دارید که شانستون رو امتحان کنید. اما در روش بیدار شدن از رویا، در تمام مدتی که در خواب هستید، یعنی حدود 8 ساعت مداوم در بیست و چهار ساعت، هر لحظه این امکان وجود داره که در درون رویا به هشیاری دست پیدا کنید و یک تجربه سماوی تازه آغاز بشه. و این یعنی احتمال دستیابی به تجربه سماوی به طرز چشمگیری افزایش پیدا می کنه.

نکته بعدی ساده بودن تمرین و آماده سازی قبلی برای تکنیک بیدارشدن از رویاست. حتما برای خیلی از شما پیش اومده که احساس کردید که تمرین های تمرکز و تجسم کمی سخت و فراتر از توانایی ذهنی فعلی شما هستند. خب البته راهش اینه که شما با مرور زمان و با انجام تمرینهای بیشتر، توانایی ذهنتون در تمرکز رو افزایش بدید. مثلا اگه در ابتدا فقط یک دقیقه می تونید بر روی ضربان قلبتون تمرکز داشته باشید، سعی کنید این میزان رو به دو دقیقه و بعد به سه دقیقه افزایش بدید. اما در کنار این تمرین ها برای افزایش توانایی ذهن در تمرکز، چرا از فرصت بیدار شدن از رویا و تجربه سطح سماوی غافل بمونیم. اون هم در حالیکه تمرینهای لازم برای اینکار بسیار ساده و در واقع تکرار یک پرسش خیلی ساده در طول روزه؟ چرا این دو تکنیک رو به طور موازی و همزمان پیش نبریم؟...بنابراین کاملا واضحه که اگه به دنبال تجربه ستاره ای هستیم، می بایستی تمام عزممون رو برای اینکار جزم کنیم و یکی از موثرترین شیوه ها برای دستیابی به این هدف، تمرین مکرر و مستمر تکنیک بیدار شدن از رویاست که توسط بلسبوب به خوبی توضیح داده شده.

در مورد خودم باید بگم که در واقع من اصلا این تمرین بیدار شدن از رویا رو انجام نمی دادم. یعنی در طول روز حتی یکبار هم تکنیک پرسش رو انجام نمی دادم، با این حال تعداد زیادی تجربه سماوی در اثر بیدارشدن از رویا به دست آورده ام. و این نشاندهنده قدرت این تکنیکه. به همین دلیل، تصمیم گرفتم که از این به بعد تمرینهای مربوط به تکنیک بیدار شدن از رویا رو با جدیت انجام بدم تا شانس موفقیتم بیشتر و بیشتر بشه.

این کاریه که جدا به همه شما هم توصیه می کنم، مطمئن باشید که این تکنیک خیلی زودتر از اون چیزی که شما فکرش رو بکنید جواب خواهد داد.

تجربه سماوی تازه

در مورد تجربه ای که دیشب داشتم، باید بگم که یکی از بهترین و لذت بخشترین تجربه های زندگیم بود. من داشتم خواب می دیدم که دارم یک سری تکنیک مربوط به ورزش تکواندو رو تو یه اتاق انجام می دادم....یکی از این تکنیک ها ضربه با پا در حال جهش بود...در نتیجه این بهانه ای شد برای اینکه متوجه بشم که سرعت پایین اومدن من خیلی پایینه و انگار که تو هوا معلق هستم...بلافاصله هشیاریم رو بدست آوردم و متوجه شدم که الان در حال خواب دیدن هستم و اینجا بعد پنجمه. از جا بلند شدم و شروع به پرواز کردم...شب بود و شهر تاریک زیر پای من...با سرعت پرواز می کردم....و با تمام وجودم به تمام جزئیات توجه می کردم. یک محوطه مسکونی بود پر از خونه های کوچیک و بزرگ...می تونستم جهت پرواز و نگاهم رو هر طور که بخوام تغییر بدم. این دفعه کنترل جهت پرواز و نگاه برام آسونتر از تجربه قبلی بود. هر جا که دوست داشتم می تونستم متوقف بشم و نگاهی به اطراف بندازم. اما هیجان انگزیترین لحظه وقتی بود که تصمیم گرفتم بالاتر برم، یعنی داخل ابرها....به محض اینکه وارد ابرهای تاریک و تیره شدم، دیگه چشمهام هیچ جا رو نمی دید، اما من هنوز اونجا بودم در بعد پنجم. باز هم بالاتر رفتم اما انگار توده ابر تمومی نداشت....تصمیم گرفتم برگردم پایین...با سرعت شیرجه رفتم به سمت زمین، دهنم از شدت خوشی و تعجب همینطور باز  باز مونده بود....و ناگهان، از لایه ابرها خارج شدم و دوباره شهر جلوی چشمهام آشکار شد...نورهای مختلف هر گوشه به چشم می خورد....یه جسم خیلی روشن از همون بالا توجهم رو جلب کرد...تصمیم گرفتم برم ببینم چیه....رفتم به سمتش و فرود اومدم تو حیاط خونه ای که اون جسم نورانی توش بود..توی حیاط که خیلی کوچیک و بسیار زیبا بود، توش دو سه تا قفس پرنده بود با قناریهای رنگی توش...اون چیز نورانی که توجهمو جلب کرده بود، یک چیزی مثل این توپهایی بود که از درخت کریسمس آویزون می کنن. جنسش از نخ زرزری و طلایی رنگی بود. اونو برداشتم تو دستم، از دستم افتاد و قل خورد توی حیاط....وقتی داشتم اونو بر می داشتم، دستهای خودمم دیدم!....چند لحظه بعد، تجربه به پایان رسید و من چشمهامو تو رختخوابم باز کردم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر